جواب شبهه (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
در جواب سوال اول کتاب «سوالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» باید گفت که:
اولا شیعه می گوید که هر فردی که شهادتین را (یعنی اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمدا رسول الله) بر زبان جاری کند مسلمان است (چه شهادتین را با تمام وجود و به دلیل پذیرفتن واقعی اسلام گفته باشد و یا اینکه فقط از روی ظاهر و به زبان اقرار کرده باشد، که در صورت اول این شخص مسلمان واقعی است و در صورت دوم این شخص مسلمان منافق است) و بدن آن فرد پاک است،ذبیحه اش حلال است به او می شود دختر داد و ... و کلیه ی احکامی که در برابر یک مسلمان باید انجام داد را می توان در مورد این فرد نیز جاری کرد و فقط خداوند است که از درون افراد با خبر است و می تواند تشخیص دهد که این شخص مسلمان واقعی است یا خیر.
پس در اینجا نویسنده این سوال به دروغ از جانب شیعه گفته است که شیعه عمر را کافر می داند در صورتی که عقیده واقعی شیعه بر این است که عمر مسلمان منافق است و نه کافر. شکی نیست که او اسلام آورد اما هیچ وقت ایمان نیاورد.
با توجه به این سخن می توان گفت که امیر المومنین، حضرت علی (علیه السلام) اگر ام کلثوم را به عقد عمر در آورده باشد، به یک شخص کافر نداده است. بلکه به یک مسلمان منافق دختر داده است.
حال ممکن است این سوال پیش آید که همین قدر که حضرت علی (علیه السلام) به عمر دختر داده است، پس عمر آنقدری هم که شیعه می گوید آدم بدی نبوده است؟ چطور ممکن است که بر طبق عقیده شیعه، عمر حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شهید کرده باشد و آن وقت امیرالمومنین (علیه السلام)، همسر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، دختر خود را به عقد قاتل همسرش درآورد ؟!!
در جواب این سوال باید گفت که انگیزه و علل همه ازدواج ها در ادوار گذشته وحتی امروز ونیزدر شرایط مختلف حاکی از رضایت و محبت وصمیمیت نبوده است؛ همه ازدواج هایی که در طول تاریخ صورت گرفته است را نمی توان بر مبنای رضایت و عشق و محبت وصمیمیت تفسیر نمود بلکه در بسیاری از ازدواجها و بخصوص ازدواجهای بزرگان و بزرگزادگان باید شرایط حاکم بر جامعه، و اذهان و افراد رامد نظر قرار داد، چه بسا وصلت هایی که بر اثر تهدیدها و فشارها، یا بر مبنای حکمت و مصلحت یا دفع شر و ضرر یا حفظ آبرو و حیثیت، یا جلوگیری از قتل و خونریزی، یا به دست آوردن رضایت و مساعدت یک قوم یا قبیله و ..... صورت گرفته است خلاصه علت خاص خود را داشته است. بنابراین ازدواج دو نفرالزاما به جهت هم کف بودن یا نشانه تایید یکی از دو طرف به دلیل صالح و ایده آل بودن طرف دیگر نیست، مانند فرعون و همسرش آسیه که در قرآن کریم ذکر شده است. باتوجه به این نکته مطالبی را می توان در جواب سوال بالا بیان نمود:
مطلب اول:
محکمترین مطلبی که در جواب به این سوال می شود بیان کرد، از قرآن است:
سوره هود، آیه 78:
که ترجمه و مضمون این آیه و چند آیه بعد از آن به صورت زیر است:
در شبی که قرار بود که صبح آن روز بر قوم لوط عذاب نازل شود، دو فرشته به صورت جوانان بسیار زیبایی به خانه لوط آمدند تا خبر عذابی را که قرار است فردا بر قومش نازل شود به او بدهند و به او بگویند که قبل از آمدن عذاب به همراه فرزندان و اهل بیت خود به جز زن خود (که از کافران بوده و باید عذاب می شد) در پاسی از شب از این دیار بیرون روند.
در این هنگام قوم لوط به قصد عمل زشتی که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه منزل او وارد شدند.و از لوط خواستند تا میهمانان زیبا روی خود را در اختیارشان قرار دهد ولوط علیه السلام مخالفت کرد وقوم زشت کردار اصرار کردند و حضرت لوط علیه السلام که حیثیت خود وعزت میهمانان را در خطر هوسچرانی قوم فاسدش می دید به آنها گفت: این دختران من، آنها برای شما پاکیزه و نیکو ترند، از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم خوار و سرشکسته نکنید. آیا در میان شما یک جوانمرد نیست؟
از این آیات می توان فهمید که:
1- قطعا قوم لوط کافر بودند چون صبح آن شب بر آنان عذاب نازل شد و همه به درک رفتند.
2- دختران لوط از مومنان و نجات یافتگان بودند، چون در آن شب به همراه پدر خود حضرت لوط (علیه السلام) خارج شدند و عذاب ندیدند.
پس با توجه به موارد 1 و 2 بالا می توان نتایج زیر را گرفت:
الف- این کار حضرت لوط (علیه السلام) مبنی بر اینکه می خواست دختران خود را به عقد آن انسانهای کافر در آورد، به منزله تایید عمل قوم نیست.
ب- این کار نشانه رضایت حضرت لوط از آن قوم و اعمالشان نیست.
ج- این کار حضرت لوط (علیه السلام) نه چیزی از عصمت حضرت لوط (علیه السلام) کم می کند و نه چیزی از کفر قوم لوط می کاهد.
با توجه به این چند آیه می توان گفت که پیامبر خدا و ائمه هدی (علیهم السلام) می توانند زن غیر صالحه داشته باشد. ونیز اگر شیعه بنا بر مدارک معتبر می گوید عایشه همسر پیامبر منافق و غیر صالحه بوده است، این امر امکان پذیر بوده وبا شان و شخصیت پیامبر گرامی هیچ تزاحمی ندارد (همان طور که زن لوط کافر بود).
پس همان طور که حضرت لوط بنا به حکمت و مصلحتی می خواست دو دختر خود را به عقد انسان های کافر در آورد واین امر نه خدشه ای بر عصمت ومنزلت حضرت نوح وارد کرد و نه از بدی خصلت وسختی عقوبت قوم زشت سیرت چیزی کم نمود، ما میگوئیم عمر منافق بوده است و در آخرت در جایگاه منافقین است، ازدواج عمر با ام کلثوم (به فرض صحت که خود جای بحث جدی دارد)چیزی از نفاق او وعقاب او کم نمی کند وهیچ خدشه ای به جایگاه رفیع امیر مومنان ودختر گرامیشان وارد نخواهد کرد.
مطلب دوم:
بر فرض اینکه امیرالمومنین (علیه السلام) این ازدواج را قبول کرده باشد. آیا ایشان در حالت عادی به این امر رضایت داده اند و یا اینکه ایشان مجبور شده اند که رضایت دهند؟ صد البته که ایشان به علت تهدیدهای عمر مجبور به این کار شده اند که در زیر خلاصه ای از این ماجرا که حضرت علی (علیه السلام) مجبور بودند که به این ازدواج رضایت دهند را می آوریم:
عمر در سال های خلافت خود رفته رفته قدرت زیادی بدست آورد تا حدی که هیچ ابایی از بیان کردن کارهای خلافی که انجام داده بود نیز نداشت (مانند بیان فرار از جنگ احد). حتی طوری شد که با بنی امیه هم مخالفت کرد.
صفحات تاریخ اهل سنت که قصد سرودن داستانی دروغین برای چنین ازداواجی را داشته اند، برای مورد قبول واقع شدن و رفع استبعاد عقلی از آن، ماجرای خواستگاری و ازدواج را با زور و ارعاب وتهدید وتهمت آمیخته اند وگفته اند که عمر خواستگاری نمود و مولا امیرالمومنین خرد سال بودن ام کلثوم را بهانه مخالفت خود قرار دادند (که این مطلب، دلیل کسانی که میگویند ام کلثوم مذکور دختر اسماء از ابوبکر بوده و در زمان خواستگاری عمر، همسر امیرالمومنین بوده را تقویت میکند ) در پی مخالفت حضرتش عمر پیغام داد که در صورت ادامه مخالفت دو نفر را خواهم آورد که شهادت بدهند علی (علیه السلام) دزدی نموده ودستش را قطع خواهم کرد ومتعاقب آن بود که ازدواج صورت گرفت.
پر واضح است که وقتی داستان سرایان برای قبولاندن داستان خیالی خود آن را با تهدید وتهمت و اکراه واجبار همراه میکنند حتی به فرض صحت هیچ ارزشی برای عمر نبوده و نیز برای امیرالمومنین ودخت گرامیشان ضد ارزش نبوده ونیست ونخواهد بود
اینکه ام کلثوم نامی همسر عمر شده است درست است، اما دلایل و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد این ام کلثوم دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمی باشد که در زیر به طور اجمال بیان می شود:
بعد از مرگ عمر، ام کلثوم همسر او با محمد بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد ولی پس از مدتی در جنگ کشته می شود. بعد از او با برادرش عون بن جعفر بن ابی طالب ازدواج می کند که او هم پس از مدتی در جنگ کشته می شود. پس از این دو، ام کلثوم با عبد الله بن جعفر بن ابی طالب (برادر محمد و عون) ازدواج می کند (البته عبد الله به خاطر اینکه کفالت زن برادرانش را بر عهده بگیرد با او ازدواج می کند که این بزرگواری ایشان را می رساند). از طرفی حضرت زینب (سلام الله علیها)، دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام)، نیز همسر عبد الله بن جعفر بن ابی طالب بوده است. پس اگر این ام کلثوم هم دختر حضرت زهرا (علیها السلام) بوده است، چطور می شود که در یک زمان دو خواهر به عقد یک شوهر (عبد الله بن جعفر بن ابی طالب) در آید. پس این می رساند که این ام کلثوم دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبوده است.
از طرفی دیگر بعضی مورخین گفته اند: ام کلثوم مذکور فرزند اسماء و خواهر محمدبن ابی بکر نیز پس از ازدواج حضرت علی (علیه السلام) با اسماء در خانه آن حضرت ساکن بوده و تحت سرپرستی ایشان بوده است. واو که ربیبه امیر المومنین بوده مورد خواستگاری عمر قرار گرفته وماجراهای ذکر شده مربوط به ایشان است
ونیز مورخین اهل سنت گفته اند ام کلثومی که همسر عمر بود وبرای عمر فرزندی بنام زید بدنیا آورد در زمان معاویه ازدنیا رفت و فلانی بر پیکر او نماز خواند در حالی که تمام مورخین اعم از شیعه و سنی اذعان دارند که ام کلثوم فرزند حضرت زهرا(سلام الله علیها) درواقعه جانسوزکربلا حضور داشته و چندین نوبت سخنرانی فرموده و بسیاری از مورخین برخی حوادث را به نقل از او بیان فرموده اند
و نیز برخی مورخین اهل سنت نقل کرده اند که ام کلثوم دختر جردول بوده است و همچنین مورخین اهل سنت گفته اند تنی چند از همسران عمر با نام های دیگر بوده اند که ام کلثوم کنیه آنها بوده است و هیچ ارتباطی با فرزند گرامی حضرت زهرا(سلام الله علیها) ندارد.
به هر حال هرچند روایات نقل شده متفاوت، ضد و نقیض وبی پایه است به گونه ای که هر اندیشمندی را به این باور میرساند که اصل ماجرا، قصه سازی و داستان سرائی است اما به فرض صحت، فضای زور و تهدید در خبر نقل شده نشان از مظلومیت پدر و دختری دارد که سالها پیش از این، خانه شان توسط همین عمر به آتش کشیده شد و بانوی همان خانه که یگانه یادگار ر سولخدا بود درپشت در آتش گرفته با ضربات همین عمر طفلش را سقط نموده و چندی بعد، از شدت جراحت جان سپرد ودر آن هنگامه هولناک فقط به منظور اطاعت از فرمان خدا و رسولش صبر و سکوت پیشه کردند. در این ماجرا عمر همان عمر است و علی مظلوم همان علی است وامر رسول خدا با همان شدت وحدت به قوت خود باقی است.و ماجرای حضرت لوط و قوم خطا اندیش و بد کیشش روشنترین روشی است که خدای حکیم درقران کریم بر موالای حلیم ما آموخته است. کما اینکه روشن است اگر امروز ما در مخمصه ای مشابه آنچه حضرت لوط قرار گرفت واقع شدیم باید همان کاری کنیم که حضرت لوط (علی نبینا وآله وعلیه السلام) انجام دادند
واین واقعه اگر هم حقیقت داشته باشد برای شیعه جز کینه وبغض ظالمین وبرای ظالمین جز رسوائی وخذلان چیزی در پی نخواهد داشت.